سال رو تموم می کنم با یه پستی که توش از هر دری سخنی به میون میاد ... نه اینکه بگم آخرین پست سالهای گذشته بدرد بخور از آب در اومده بوده ... همچین ادعایی ندارم اما این یکی رو قول نمیدم بپسندین ... راستش  دیگه حس و حال گذشته رو ندارم  ... از همین الان از کسانی که همیشه به وبلاگم اومدن و از وبم بازدید کردن تشکر میکنم و عذر خواهی میکنم از تمام کسانی که از من به هر نحوی دلخور و دلگیر شدن

اول

" دیگه نمیشه شب توی کوچه زد زیر آواز ... یا میگن دیوونه س یا میگن لاته ... یکی نمی گه دلش گرفته " ...

بی انصافیه اگه بخوام بگم الآن داغونم ... نه ، با مرور اتفاقاتی که امسال باهاش درگیر بودم  شکر خدا بهتر از اونی ام که فکر می کردم ... نا شکرم نیستم اما کاش بهتر از این بودم کاش یه کم بیشتر دقت میکردم 

دوم

" یه اتاق یه تخته دارم که توش می تونی بهترین خواب عمرتو بکنی ". خدا بیامرزه خسرو شکیبایی رو . وقتی تو فیلم شب ، رو به عزت الله انتظامی کرد و این دیالوگ رو به زبون آورد  چقدر حسودیم شد ... امسال فکر کنم بجز چهارده  پونزده روز اولش ، باقیش به استرس گذشت ... مطمئنم کم خواب ترین سال عمرمو گذروندم ... بعید می دونم تعداد شبایی که هفت هشت ساعت  بی دغدغه سرمو رو بالشم گذاشته باشم اونقدری باشه که نشه به یاد آورد ... کم بود ... خیلی کم ...

سوم :

 این یکی رو سربسته میگم و ازش می گذرم ... فقط تا همین حد که اگه بعدها اومدم این پست رو مرور کردم یادم بمونه از چی حرف زدم ... یه جایی گند زدم به زندگیم ... خدا روشکر خودش کمکم کرد و جمع و جور شد ...

چهارم :

.. حوصله ی بی پولی و بی کسی رو ندارم

..... پولداری که واست بی کسی رو صاف و صوف نمی کنه مومن ... اون کسی که واست کس باشه اینور بی پولیته ، اصلاً خود پولداریه که برات کس نمی ذاره ... اون کسی که رفیق پولداریت باشه ناکسه  ( ضیافت – مسعود کیمیایی )

امسال سال بدهکاری بود . چه  مالی ، که شرمنده دو سه تا دوست و آشنا شدم چه معنوی که بدهکار خیلیا بودم . بدهکار اونایی که  وقتی خبری ازم نبود بارها و بارها تماس می گرفتن و اظهار نگرانی می کردن ، یا اون رفقایی که با پیامک و کامنت لطفشونو نشون می دادن . بیشتر وقتا بی جواب می ذاشتمشون ... دست خودم نبود یعنی تو حال خودم نبودم ... ببخشن به بزرگواریشون .


پنجم :


یک تاتر تو بدنم گیر کرده نمیدونم کجا خالیش کنم  امیدوارم فرصتی پیش بیاد یک تاتر خوب بازی کنم. و میخوام یک بزرگداشت  برای یک هنرمند خوب هرمزگانی بگیرم تمام تلاشم رو میکنم که به بهترین نوع ممکن برگذارش کنم


حرف آخر :

نگاه رو همه می کنن ... اما یکی نگاه می کنه و می فهمه ، یکی نه ... همسایه ای بود که صورتش رو با سیلی سرخ نگهداشته بود و آه در بساط نداشت ... همه هم میگفتن ماشاالله وضعش خوبه ... کسی خبر نداشت دستشون تنگه و سفره شون بی نون ... نگاه ما انگار نگاه نابینا ... چیزی نمی بینیم ... می بینیم اما نمی فهمیم ... اونکه نگاهش بیناست و اون نگاه رو به ما دوخته تویی ... خدایا ببینمون ... ببین که صدات می زنیم ، یا ابصر الناظرین ....

خدایا صدات می زنیم و ازت می خوایم ماهی زندگی همه ی بنده هات تو تنگشون باشن و مث ماهی های این بچه ها رو زمین ولو نشن و بین مرگ و زندگی تقلا نکنن ... خدایا برا همه ی بنده هات خوب بخواه ... نگو ازت بر نمیاد که باور نمی کنم ... خدایا غبار غمو از چهره ی آدما پاک کن ... بذار برا یه بارم شده لحظه ای برسه که همه ی مخلوقاتت با هم شاد شاد باشن ... خدایا خستگی رو از تن همه در کن ...   خستگی رو در کن که دیگه بسه ...

سال نوی همه مبارک ...