دردنامه

صریح و تند و بی پروا میگویم

تلخی زبانم را به حقیقتش ببخشید

اهل مصلحت گویی و فریب دادن و تعریف و تایید و تمجید و تشویق بیهوده نیستم

برای یک بار هم که شده میخواهم تمام فراموش کاری ها و این نیر بگذردها را دور بیاندازم و در مقابل این درد جانکاه مردانه بایستم و صاف و پوست کنده به عامل و مقصر اصلیش بگویم که :

هر چه بدبختی در حال حاضر که من و تو میکشیم از توی دیکتاتورِ دیکتاتور گریز و منِ حرف گوش کنِ نصیحت نشنو است
این سوال را دارم

اگر من طبق افکار تو عمل نکنم

باز هم حساب من از تو بهتر است

چرا که تو در آتش گذشته و پشیمانی حال و ناامیدی نسبت به آینده میسوزی

ولی من نه از گذشته ام ناراحتم و نه از حالم ، آینده ام که هنوز نیامده !

اما تو اینها را نمی بینی ، شده ای کاسه ی از آش داغتر که خود و دنیا را فراموش کرده و یکپارچه بوق آینده را سر میکشی

این افکار تو به درد خودت و تمام هم کفوها و هم مدرسه ای هایت میخورد
من دنبال دلیل عقلی هستم نه نقلی !

من از تقلید بیزارم ، من از کوری بیزارم ، من از دهن بینی بیزارم

و تو تمام این چیزهایی که من از آنها نفرت دارم را چسبانده ای به یک چیز و آن را هی به خورد من میدهی

من با تو خیلی فرق دارم

تو به دنبال سربلندی در جلوی مردمی

من به دنبال سربلندی در جلوی نفس و خویشتن خدایی خویش

تو به دنبال بستن زبان مردمی

من به دنبال آسودگی خاطر و آرامش درونی خویش.

...ادامه دارد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد