عاشق : آخیش... خیلی خوبی تو...
انسان مجهول الهویه : می شه دیگه قربون صدقه م نری؟
عاشق : چرا آخه..؟ من دوست دارم قربون صدقه ت برم...
انسان مجهول الهویه : از خودت دورم می کنی...
عاشق : اگه تو این جوری می خوای...
***
معشوق :می دونی...شاید بعد از این حرفا...
انسان مجهول الهویه: نه... دوست دارم راحت حرف هات رو بزنی.
معشوق : وقتی یه آدمی خیلی احساسیه...
معشوق : ممکنه احساساتش رو خیلی بزرگ کنه...
انسان مجهول الهویه : باشه... آدم می شم.
معشوق : اینا رو چون دوست دارم می گما...
***
دوست : چرا... چرا باید انقدر ما شبیه هم باشیم؟
انسان مجهول الهویه: ... من خیلی دوست دارم لعنتی...
انسان مجهول الهویه: بعضی وقتا فکر می کنم بدون عشق می تونم زندگی کنم...
انسان مجهول الهویه: ولی بدون تو نه.
دوست : کثافت...موی تنم سیخ شد.
دوست : حالا خوبه باز همدیگه رو داریم لامصب...
انسان مجهول الهویه: خوبه که آدم بتونه لا اقل حرفاشو به یکی بزنه.
پ ن : انسان مجهول الهویه واقعاً مجهول الهویه س.
پ ن ۲ :می دونم مطلبم بی معنیه.
پ ن ۳ : از آقای محسن مخملباف و کتاب نوبت عاشقی به هیچ وجه متشکر نیستم