"پرفورمنس آرت"،
هنری ترکیبی است و از ترکیب هنرهای متفاوت و عناصری که در آن هنرهای
متفاوت موجود است، بهره میبرد؛ مثل نقاشی، مجسمهسازی، موسیقی، تئاتر،
رقص، ویدئو فیلم و یا ترکیب این هنرها. دیگر اینکه همه این تعاریف، اتحاد نظر دارند که پرفورمنس در اوایل دهه 1970 میلادی آغاز شده و بتدریج شکل گرفته است. دیگر اینکه تمام این تعاریف، اتحاد نظر دارند که "پرفورمنس آرت" از قطعههای مجزا و غیرمرتبط به هم تشکیل شده است.
به این ترتیب در همان نگاه اول، متوجه میشویم که پرفورمنس در تقابل با
تئاتر قرار میگیرد و در بعضی موارد در تضاد کامل با آنچه که ما به نام
تئاتر میشناسیم، قرار دارد. درباره تقابل آن با تئاتر اجازه بدهید به
چند نکته اشاره کنم و آن وقت توضیحات بیشتر ذکر خواهد شد. اولین نکتهای که
در تقابل با تئاتر قرار میگیرد، این است که اجراکنندگان پرفورمنس، معتقد
هستند که اصولاً بازیگر نیستند، بلکه اجراکنندگان پرفورمنس هستند. و
نیز معتقدند که بازیگری تئاتر اگر در عالیترین شکل خودش هم انجام شود،
همچنان کاری است که از واقعیت عینی به دور و نوعی وانمود کردن است؛ هر قدر
هم ماهرانه این کار انجام شود، همچنان باز وانمود کردن است. همچنین
معتقدند که وانمود نمیکنند که خودشان هستند و هیچچیز خارج از خودشان نیست
و در شرایطی که قرار میگیرند به ضمیر ناآگاهشان و یا ناخودآگاهشان که خود
به خود بروز پیدا میکند، مربوط است و در نتیجه آنچه انجام میدهند، باز
خودشان هستند. حالا اینکه میتوانند ضمیر ناخودآگاه را اینقدر به کمک
بگیرند که در صحنه از آن استفاده کنند، بحثی است که وقتی وارد جزییات شدیم
تا حدودی به آن خواهیم پرداخت؛ ولی همین اعتقاد که اصولاً ما بازیگر نیستیم
و تئاتر بازی نمیکنیم آنها را به سوی اینکه نوع دیگری عمل کنند، سوق
میدهد و سرانجام کارهایی انجام میشود که در تئاتر، هیچگاه امکان عملش
نیست. مثلاً در گروه "جزیره بزها" در شیکاگو، بازیگر اجازه میدهد که
در صحنه به او شلیک شود و شلیک هم میشود و سپس او را به CCU میرسانند.
این نوع کار، چیزی نیست که در تئاتر اتفاق بیفتد و چیزی نیست که بتواند
تکرار شود. پرفورمنس در شکل اولیهاش و شکلی که پایهگذارانش آن را به
وجود آوردهاند بر وجه زندهبودن و عین واقعیت بودن استوار است؛ البته
شیوههای دیگری بعد از آن بهوجود آمده که به آنها خواهیم پرداخت. نکته
دیگر درباره این شیوه مدنظر در شکل اولیهاش، این است که در خیلی موارد،
قابل تکرار نیست و اگر هم بخواهد تکرار شود دو یا سه بار بیشتر امکان تکرار
ندارد. دومین نکتهای که پرفورمنس را در تقابل با تئاتر قرار میدهد،
این است که قصهای ندارد و اصولاً هم نمیخواهد قصهای داشته باشد. نه تنها
نمیخواهد روایی باشد، بلکه نمیخواهد قصه هم داشته باشد و همانطور که
قبلاً اشاره کردم از اجزایی تشکیل شده که مستقلاند و هیچ ارتباطی با هم
ندارند و اگر هم ارتباط داشته باشند دیگر پرفورمنس نخواهد بود. سومین
اختلاف این هنر با تئاتر در این است که اجراکنندگان آن تلاش دارند نوعی از
پرفورمنسآرت را که از شکل اولیهاش بهوجود آمده و هنوز هم عده زیادی به
دنبالش هستند، و آن این است که تماشاگر را به طور کامل در تئاتر دخالت
بدهند؛ البته نه از نظر عاطفی و احساسی، بلکه عملاً او را در اجرا دخالت
بدهند تا جایی که به قول "ریچارد چکنر"، نتوان تفاوتی بین بازیگر و تماشاگر
احساس کرد. این هم چیزی است که در تئاتر نه اتفاق میافتد و نه میتواند
به این شکل وجود داشته باشد.
نکته دیگری که در تقابل با تئاتر
قرار میگیرد، این است که در تئاتر؛ اعم از شکل کلاسیک و شکل مدرنش،
معمولاً در هر لحظه از نمایشنامه و اجرا، توجه تماشاگر به یک مساله خاص جلب
میشود و از اینکه توجه تماشاگر به چند موضوع خاص جلب شود، خودداری
میکنند. این مسأله برای پیشبرد داستان خیلی مهم است؛ البته مسایل جانبی
همیشه وجود دارد؛ ولی آن چیزی که در مرکز توجه قرار میگیرد در هر صحنه و
یا در هر لحظهای از صحنه، یک مسأله است و نه چند مسأله. اجراکنندگان
پرفورمنس، علاقهمند هستند که معکوس عمل کنند؛ یعنی در هر لحظه، تماشاگر به
چند نقطه و چند موضوع متفاوت توجه داشته باشد و او را در انتخاب، آزاد
میگذارند و در نتیجه هر کس، یک جا را نگاه میکند و یا یک چیز را تعقیب
مینماید و همه اینها همزمان اتفاق میافتد.
پرفورمنس (Performance art) به لحاظ لغوی به معنای اجراست. اما هنر پرفورمنس، ذات هر اجرایی است که بر انسان متکی باشد.
پرفورمنس با یک تابلوی نقاشی به وجود نمی آید. تابلوی نقاشی نهایت حدودی
را که درمی نوردد هنرهای مفهومی است. اما اگر انسانی با هر صورت فیزیکی در
فراسوی این تابلو باشد، اساس عمل، دلالت رویدادی است که بین انسان با
تابلوی نقاشی در هر لحظه رخ می دهد. به عبارت دیگر، این هنر در لحظه
اتفاق می افتد. حادثه جزئی از پرفورمنس خواهد بود و همه اتفاقات در
پرفورمنس از پیش تعیین شده و قابل پیش بینی نیست. علاوه بر این
پرفورمنس ارتباط مستقیمی با مخاطب خود دارد و یک بازی رفت و برگشت را می
توان میان مخاطب و اجراگر مشاهده کرد. حضور مخاطب در یک اجرا می تواند در
روند آن بسیار تاثیرگذار باشد. پرفورمنس یکبار اتفاق می افتد و در صورت تکرار دیگر پرفورمنس نخواهد بود.
در واقع ، پرفورمنس در حادثه شوکه کردن مخاطب خود تنها یک بار شکل اصلی
خود را می گیرد و تکرار آن تنها در دو جا اتفاق می افتد؛ یکی رسانه هایی
مانند عکس و فیلم است و دیگری حافظه جمعی است، یعنی آدمهایی که این اثر را
می بینند و آن را منتقل می کنند. در این روند انتقال تغییرات زیادی
برای یک پرفورمنس اتفاق خواهد افتاد و ممکن است آنچه که شما از طریق حافظه
جمعی از یک پرفورمنس دریافت می کنید، معنایی برخلاف اجرای اصلی را برای شما
تداعی کند..
با وبلاگ ترانه های بندری
سلام.
خیلی خوب بود.ممنون
تا حالا چیزی در موردش نشنیده بودم
سلام.
چیزی در مورد نظریه کانت و ارسطو نمیدونم.حرفت برام جالب بود.