نمایش منهای دو

 

خلاصه داستان: دو پیرمرد بعد از به هوش آمدن در بیمارستانی آگاه می شوند که یکی ، دوهفته تا پایان عمر بیشتر فرصت برای زندگی کردن ندارند، از این رو تصمیم می گیرند که از بیمارستان فرار کنند. در طی فرار آنها ماجراهای مختلفی پیش می آید و در عین حال مخاطب نیز با پیشینه زندگی این دو آشنا خواهد شد.

 

نمایشنامه اصلی این نمایش توسط "ساموئل بنشتریت" نوشته شده است و داوود رشیدی با تغییراتی آن را به اجرا درآورده است. قطعاتی که داوود رشیدی با توجه به وضعیت کنونی کشور و همین طور ماجراهای روزمره چون جام جهانی به آن اضافه کرده است، توانسته است همراهی مخاطب را بیشتر سازد. از آنجایی که اثر کمدی است و خوب به طبع آن محوریت داستان طنزهایی است که مخاطب را  می خنداند اما گاه این قدر طنزها تلخند که از تلخی آن مخاطب می خندد.

نقطه قوت اجرای این نمایش قطعاً در بازی فوق العاده محمد حسن معجونی در نقش بول و سیامک صفری در نقش ژول است . هر دوی این بازیگران قدرتمندی هستند و به واقع می توان تاثیر تنهایی یدک کشیدن بار اثر را دید. هر دوی آنها جنس طنز را خوب می شناسند و با اینکه گاهی خنده و یا حرکت مخاطبان خارج از عرف نمایش است اما حتی واکنش آنان به مخاطب نیز در قالب اثر در آمده است. در مقابل بازی بسیار ضعیف پگاه آهنگرانی و باران کوثری که بازی روزهای خوب آنها در سینما باعث شد که به نوعی پس زدگی ایجاد کند . 

 پگاه آهنگرانی ؛بیشتر به نا بازیگری می ماند به طوریکه برای من مخاطب اینگونه آمد  که قطعه ای از نمایش را حفظ کرده و می گوید. اما لیلی رشیدی در نقش زن حامله ای که به دنبال شوهرش می گردد همون لیلی رشیدی خوب روزهای بازی در سریالها بود.

 

چیدمان و صحنه پردازی نمایش هم به خصوص جهت نورپردازی در پرده کافه بسیار قوی بود، میزانسن بیمارستان هم عالی بود . حضور زنده موسیقی به خصوص ویالن و پیانو در پرده کافه به واقع نشان از قدرت درک بالای کارگردان در اجرای این اثر داشت.

داستان نمایش اما بسیار پیشروتر از اجرای آن بود. عشق مولفه ایست که انسان مدرن امروز در همه جا و در همه سنی در جستجوی آن است.  عامل محرکی که زندگی ما انسانها را به راحتی می تواند به تغییر وادارد. طنز تلخ این نمایش ، نبود این مولفه در زندگی انسان امروز  را  به نقد کشانیده است و مخاطب را به نوعی به چالش می کشاند. انسانی که به خاطر ترس، داشته هایش و عوامل خوشبختی  اش را به راحتی از دست می دهد و بعد در غم از دست رفته هایش به تکاپو می افتد. همه ما به وجود عشق در لایه لایه های زندگیمان نیازمندیم و این عشق را می توانیم در دوستان، فرزند و همسرمان بجوییم. اما گاهی یادمان می رود که که ما به چه چیزهایی برای ادامه این زندگی نیازمندیم.

شعار این نمایش به نوعی برای زندگی هیچ وقت دیرنیست بود شعاری که شاید زندگی ماشینی امروز آن را از ما گرفته است.

 

دیدن این نمایش را به همه توصیه می کنم، با دیدنش می توانید لحظاتی داشته باشید که به راحتی  لبخندی بر لبتان بنشیند و البته ذهنتان را هم درگیر  سازد. 

  

 

  

 

 

 

 

 

 

نظرات 8 + ارسال نظر
۳۰۱۰۴۰ پنج‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:03 ق.ظ http://301040.blogsky.com

من تا به حال ایران تئاتر نرفتم. قیمت بلیط چه قدر هست؟
تا بعد از ماه رمضون هم برگذار می شه؟

heyam03 یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:21 ق.ظ

خیلی خوب نوشتی پیمان جونم. حقا که پگاه گند زد به آخره کار. فضای کار پر از ممممممممممممممممه بود نه؟

گلی چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:14 ق.ظ http://www.spiralline.blogfa.com

برای زندگی هیچ وقت دیرنیست...
سلام خوبین سربازی خوش میگذره!!!

لو دیریـا پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:39 ب.ظ

سرباز غیور تولدت مبارک با بهترین آرزوهااااا

اپی جمعه 29 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:18 ب.ظ http://api-nowrozi.blogsky.com

خیلی خوب... کم کم نقد هایت دارند جان می گیرند.

فرشته مرگ سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 05:11 ب.ظ

سلام

ستاره سهیل شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:22 ب.ظ

سلام .دوباره یه سر اومدم به وب شما. همش وتا اخر بخون!!!! زندگی انقدر ابدی نیست که خوبتر بودن را برای فردا بگذاریم............شادی امروزم و به خاطر نادانی دیروزم ازدست دادم.خداوندا!نادانی امروزم وبگیر تاشادی فردایم راازدست ندهم..............کاش اسمان دردکویر رامیفهمید واشکهایش رابر خشکی گونه هاش میچکاند..............خوشبختی داشتن دوست داشتنیها نیست بلکه دوست داشتن داشتنیهاست................بیهوده مکن عمر گران صرف رفیقان عمرصرف کسی کن که دلش جان تو باشد امروزکسی محرم اسرارکسی نیست ما تجربه کردیم کسی یارکسی نیست................ای کاش اشنایی ها نبود تابه دنبالش فراموشی هانبود.............زندگی وزن نگاهیست که درخاطرمامیماند............باران با استمرارش سنگ راسوراخ میکنه نه با قدرتش.................زندگی تعادلی میان بخشیدن و گرفتن محبت است...........بهای دوست نه از زیبایی اوست ونه از دارایی اوست تنهابه وفای اوست......موفق باشی و خوشبخت .خداحافظ

[ بدون نام ] یکشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:32 ق.ظ

پیمان ......کجایی.......کی میای پس؟.....دلم گرفته دارم دق میکنم........تحمل ندارم.....دیگه خسته شدم.......دارم کم میارم......کاش اینجابودی.....دردموبه کی بگم .....از ادمادلم شکست واسه همیشه........دلم میخواد دعاکنم امانمیشه........کاش بودی........چه کردن ادماباروزگارم.......چه کردم باخودم درمون ندارم........کاش بودی.........من یه مدته تحمل میکنم غصه هارو .......به خودم میگم شاید راس راسی اشتباه شده......کاش بودی پیمان......کاش اینجابودی و دلداریم میدادی.......کاش فاصله من وتو زمین تا اسمون نبود.......کاش میفهمیدی دارم چی میکشم.......کسی که باورت داره همیشه یه قدم جلوترازکسی یه که دوستت داره.....کاش .....کاش....کاش.....کاش.....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد